سلام به همه ی دوستانم .
از همه ی شما عزیزانی که دل نوشته های منو می خونید ونظر میدید ممنونم .
نمی دونید چقدر خوشحالم می کنید .
روزی که تصمیم به ساختن این وبلاگ گرفتم هدفم فقط نوشتن ویه جور تخلیه ی عاطفی خودم بود. چیز دیگه ای برام مهم نبود .فقط نوشتن برام مهم بود .
اما فکر نمی کردم بعد از مدت به این کوتاهی به وبلاگم وشما دوستان وبچه های وبلاگ نویس اینقدر وابسته بشم .
باور کنید حالا کمتر احساس تنهایی ویاس می کنم. واینو مدیون شما دوستان خوبم هستم که به من سر می زنید .
آسمان دلهایتان همیشه آبی باد . ( یلدای بی سحر)
(ندارم شکوه از این درد )
بدان تقدیر من این است
که غم هرشب به بالین است
ندارم شکوه از این درد
که تنها چاره تمکین است
به بادم داد جنون عشق
که این یک رسم دیرین است
چو قلبش قبله گاهم شد
نگو بی دین و آیین است
مکن توبیخ چشمم را
گناه از قلب مسکین است
دگر من خوب می فهمم
نگاهش را که سنگین است
منم یک مرغ پر بسته
واو جویای شاهین است
اگر چه چشم من پر اشک
وروحم باز غمگین است
به هر جا هست خوش باشد
برای من مهم این است
برای من مهم این است ...
سلام دوست عزیز وب شما جالب تر از وب منه ....
با اجازه می خوام به لینکام اضافش کنم .
================================
زندگی در هزاران راه و کوره راههای خویش
باز بن بست های نا آشکاری را آشکار می کند
زمین راز زمان است
وما در گذر زمان ، بازیچه اوییم
راز تنهایی و بندگی راز مرگ است و زندگی
با خود بگو :
چگونه می اندیشی ! که بر زمین حکم رانی می کنی
سکوت کن
سکوت
سکوت چاره توست .
ک.م
برای من هم همین مهمه
اصلا عشق همینه.
من از او به خاطر خودش میگذرم تا او مجبور نباشد به خاطر من از خودِش بگذره..
هر بار میام اینجا . چشمم به اسم وبلاگ می افته یه حسی دارم...
زمستان فصل همیشه تنها .
گاهی فکر میکنم اینطور نیست اما انگار حق با تو...
لعنت به تابستون که اینقدر از زمستون دوره
مثل فاصله ی بین ما . فاصله ی یه فصل . فاصله ی یه عمر
راستی با اجازه من لینکت کردم. اگه موافق باشی؟
دستانم را بسویت دراز کردم تا همسفر من باشی در این راه دراز...
((به بادم داد جنون عشق))
تنها ایراد وزنیش همینجا بود.بقیش خداست.
بسم رب المهدی
]
او (مهدی عج )همان اواره یکتای غریب است
امام موسی ابن جعفر (ع)
نظرتون در باره تبادل لینک چیه
امیدوارم موافق باشید
یاعلی
دیگر نمینویسید؟
به پرواز شک کرده بودم من.
سحرگاهان
سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ
در تجلی بود.
با مریمی که می شکفت گفتم«شوق دیدار خدایت هست؟»
سلام
تعجب نکن پیرا هم کم کم میخوا ن وبلاگ نویسی یاد بگیرن
تا در غم وشادی عزیزان بیشتر شریک باشند
کسی که دنیای پینه دوزا را می شناسه موفق وسربلند باشید
وقتی دلت شگست،
قلبم بیشتر تنگ شد
راستش ترسیدم : این آه خفه ی دل من بود که دامنت را گرفت؟
همیشه خوش باشی.
باعث شدید یادی کنه برایم دوباره جون بگیره.راستی لینک دوستانتان انگار اشتباه نوشتاری داره.
سلام
ببخش که دیر می نویسم .جای بودم در این وطن اما غریب وار ... خوشحال شدم که کاشی کدر را در لینک دوستانتان دیدم .فصل همیشه تنها رو هم در لینک دوستان جای می دم. یلدای خوب مهم باید خوشی خودتان باشه . می دونید شاید ذات ماست که همیشه خوشی یک دوست را خواهانیم هر چند نا شکیب .
میدونی هر چی فکر میکنم میبینم زمستون تنها ترین فصله.
هنوز تو رگهای پاییز خون زندگی هست .
پاییز هنوز برگهاشو داره
برگهای گرم گرم
هنوز پرنده هاشو داره
پاییز هنوز صدا شو داره
خش خش برگهاشو داره
اما زمستون هیچی نداره ، تنها
برفهای سرد و بی اعتنا
بی رنگ
بی پرنده
بی صدا
پر از شکستن
پر از شاخه های شکسته
پر از درد
پاییز کوتاهه مثل خواب
اما زمستون بلنده مثل مرگ
باد صورت پاییز رو نوازش میکنه اما تگرگ به زمستون تازیانه میزنه!
دیدی زمستون چقدر بدبخت تره.
سلام یلدا جان.اینکه وزن توی ذهنت مثل موم نرم باشه خیلی عالیه.از حروف متعارف به زیبایی استفاده میکنی.واژه بازی و شعبده بازیهای کلامی توی شعر رو میشناسی.فقط یه کار میمونه.دایره موضوعات مورد استفاده رو وسیع کن.حتی عشق اونقدر شایسته نیست که تنا موضوعی باشه که به اون بپردازی.