فصل همیشه تنها

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید

فصل همیشه تنها

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید

سکوت کلمات

مثل عکس های جوانی مادربزرگ غبار گرفته ام ودلتنگ مثل ابری که منتظر اشارتیست تا ببارد .حرفهایم ته کشیده .به ایستگاه آخر رسیده ام درست مثل صفری که محدود شده از دو سمت وسو .
مدتی است که اتفاق تازه ای برای کلمات رخ نداده .مضمون یکی است من فقط جای واژه ها را عوض می کنم . جملاتم از یکنواختی همرنگ صفحه ی کاغذ شده اند .
احساس هیچکس برای دیگری خوانا نیست .
نظرات 1 + ارسال نظر
هادی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ب.ظ http://poozkhand.blogsky.com

دگر سودای شعر و قافیه
سودای پوچ آن ردیفهای مقوایی
نحیف و خسته ام کرده
نمیدانم چه چیز زندگی آخر
به من دلبسته یا دلبسته ام کرده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد